مراغه به قلم جیمز موریه
جیمز موریه(1780 - ۱۹مارس۱۸۴۹)نویسنده و دیپلمات بریتانیایی قرن نوزدهم مقارن با سلطنت فتحعلیشاه قاجار در ایران.سفرنامه جيمز موريه، كتابى است در دو جلد، به زبان فارسى، كه از روى نسخه اصلى آن كه به زبان انگليسى است، ترجمه شده و به گزارشات سفر جيمز موريه به ايران اختصاص يافته است. اين كتاب در سالهاى ١٨١٢ و ١٨١٨ م. منتشرشدهاست. كتاب ایشان از منابع مهمی از تاريخ ايران به شمار مىرود.جیمز موریه در سفر خود به مراغه چنین توضیح می دهد:
روز بيست و هفتم به مراغه رسيديم در سه ميلى از روستايى بزرگ و زيبا به نام خرمازرد كه در درهاى زيبا جاى دارد و آب و كشتزارانش فراوان است،گذشتيم و پس ازطى سه ميل به باروهاى مراغه رسيديم.در ميان راه نخستين چيزى كه نگاه ما را جلب كرد پلىشش دهنه با تاقهاى بيضى شكل بود كه حاكم كنونى مراغه آن را به شيوهاى ستايشانگيز بر فرازرودخانه صفى كه در كنار باروى شهر روان است با آجر قرمز ساخته است.دومين پل با هميناندازه و شيوهء ساخت يكچهارم ميل پايينتر از پل نخستين ديده مىشود.و اين هردو پلجلال و شكوهى به اين شهر مىدهند كه به هيچ روى انتظار ديدنش را نداشتيم.از فراز هريكاز اين دو پل به يكى از دروازههاى شهر مىرسى.پسر حاكم شهر با پوزشخواهى از نبودن پدرش به پيشواز ايلچى آمد و گفت پدرش براىخواباندن آشوب در مرز كردستان رفته است كه تا اينجا نه فرسنگ راه است.او ما را تا جايگاه چادرهايمان كه در خاور شهر در كنار يك ساختمان آجرى راستگوشه و استوار بود بدرقهكرد.مىگفتند اين ساختمان آرامگاه يكى از بازماندگان چنگيز است.هنگام جدا شدنش از ما،سه دزد را كه دارايى قاصد پيادهء ايلچى را در راه بغداد هنگام بردن پيغامهايى از ايلچى براى و...
مراغه در درهاى دراز و باريك جاى دارد كه كمابيش به سوى شمال و جنوب گسترشمىيابد.شكل شهر كه به گونهء مستطيل به هنجار است زير تأثير وضع اين درّه پديد آمده است.در سوى باختر شهر كمربندى از تپههاى كوتاه هموار ديده مىشود،كه هلاگو نوادهء چنگيز خانآنها را هموار كرده تا رصدخانهء باشكوه خود را در آنجا بنا كند.هلاگو اخترشناس بلندآوازهءروزگار خود،نصير الدين توسى را همراه با چند تن از بهترين اخترشناسان زمان در اينرصدخانه به كار رصد جرمهاى آسمانى گماشت.بازماندههاى اين رصدخانه كه برخى آن را زيجو برخى رصدمىنامند هنوز ديده مىشود.و سطح افقى تپههاى نزديك اين بنا نشانمىدهد كه چه كارى بزرگ براى تكميل اين ساختمان انجام شده است.پيرامون شهر را در سوى خاور تپههاى سراشيب كه اندكاندك به كوههاى بلند نزديكمىشود،فروگرفته است.كوه سهند به شكل انبارى صحرائى از مراغه در سوى شمال ٣٧ درجه خاورى است و رودخانه صفى كه «جويهاى» بسيار ازآن برگرفته مىشود از اين كوه سرچشمه مىگيرد واين جويها سراسر زمينهاى پيرامون كوه را آبيارى مىكند.در هنگامگذشتن ما بستر آن خشك بود.چنين مىنمود كه پل بيش از آنكه گذرگاه باشد براى نمايشاست.اما سنگها و خرسنگهاى درهم فرو غلتيده در بستر آن نمايشگر توش و توان وشتاب گذار آب در زمان روان شدن سيلهاست.
مراغه را از همه سو تپهها و كوهكها فروگرفته و چون ازفراز اين بلندىها بر مراغهبنگرى رشتهاى از خانههاى خشت و گلى يكنواخت را مىبينى بىآنكه ساختمانى چشمگيرتوجه نگرندهء بيگانه را جلب كند.در زاويهء شمال خاورى شهر گورستانى پهناور است كه درآن سنگگورهاى باستانى با خط كوفى فراوان است.بر روى برخى از اين سنگها نقشهاىتير و كمان و شمشير و سپر نمايشگر آن است كه اينجا آرامگاه جنگاورى است.نقش كتاب ولوحههاى سنگ گور نشان مىدهد كه آرامگاه«ملا»يا دانشمندى است.نقش ماله و تيشه نشانهءآن است كه اينجا گور بنائى است و جز آنها.بر روى سنگ گورى(مردى بر پشت اسب)نگاشته شده است كه نمايشگر آن است كه در اين گور مردى شيعىمذهب خفته است،زيرا كهاهل تسنن پيكرهء آدمى را مردود مىشمارند.
در گرداگرد اين شهر ديوارى است كه اينك در بسيارى جاىها فروريخته و ويران گشته وبىآنكه از دروازهاى به درون شوى به آسانى مىتوانى از جاىهاى فروريخته اندرآيى.درپيرامون اين شهر نيز مانند تهران منارههاى فراوان ساختهاند و شايد اين نشانهء آن است كهروزگارى بسيار پيش از اكنون رونق و آبادانى داشته است.به راستى ايرانيان مراغه را يكى ازشهرهاى بسيار كهن و باستانى خود مىدانند.بلخ را در ديرينگى در پايگاه نخست،سلطانيه رادومين و مراغه را سومين شهر باستانى مىدانند.هرچند در تاريخ چنگيز خان آمده است كهمراغه شهرى است نوبنياد كه مروان بازپسين خليفه اموى كه نزديك سال ١٢٧ هجرى مىزيسته آنراساخته است.
من كوشيدم كه به رصد گرفتن نصفنهار و تعيين جهتهاى جغرافيائى بپردازم اما هواسخت ابرناك بود.جدولهاى الغ بيك پهناى جغرافيائى مراغه را ٣٧ درجه و ٢٠ دقيقه مىداند و مترجم زندگانى چنگيز(شايدازهمان مأخذ) اين مراصده را تأييد مىكند.كمابيش در يك فرسنگى كوه در سوى جنوب ١٢٠ درجهء باخترى چندين چشمهء آب كانى در خور توجه هست. اينها با نيروهاى فوران گونهگون از نزديك كنارههاى رودى كه در كنار دهكدهاى تهى از مردم روان است و چاىباغ يا رود باغ نام دارد،اززمين بيرون مىجهند،ازهمه جالبتر دو چشمه است نزديك به هم.آب يكى سرد و آب ديگرى نيمگرم است.در روبهروى رودخانه چشمه ديگر است از ميان سنگ خارا جوشان و نيروى فورانش گاه سست وگاه سخت چنانكه گاه جوشش آب سخت بزرگ است و گاه تنها اندك چكههائى بيرون مىتراود. آبهاى اين چشمهها آهن فراوان دارد و مزهء آنها سخت تهوعانگيز است.با اينكه ميرخوانددر عجايب البلدان از اين چشمههاى آب كانى ياد كرده،مردم كشور همگى از آنها ناآچشمه آب كانى ديگر با همين ويژگىها نزديكتر از بقيه به شهر از جايگاهى به نام باباگرگر سرچشمه مىگيرد.اما آبش از مجموع آب همه چشمههاى نامبرده در بالا بيشتر است.آب آنگاهاند.جوشان از زمين برمىآيد و در آبگيرى كه قطر دايرهاش نزديك پانزده پاست فرومىريزد.حجم آبى كه از اين چشمه مىجوشد مىتواند رودى بزرگ بسازد.اما تا از آبگير بيرونمىشود سفتوسخت شده به سنگ بدل مىگردد.اين كيفيت بارها در آبهاى چشمههاى كانىفراوان اين نزديكىها ديده مىشود.مردمان بومى در آب آبگير باباگرگر خود را مىشويند.وآن را براى درمان بيماريهاى پوستى سودمند مىدانند.
روز پس از آمدن ما به مراغه احمد خان كه تازه از جنگ با كردان دست كشيده و براىانجام دادن كار ميهماننوازى نسبت به ميهمان خود بازگشته بود به ديدار ايلچى آمد.اينسركرده يكى از آن كسانى است كه بارها در خاورزمين به آنها برمىخورى و بسيارى ازحقيقتهايى را كه دربارهء زندگانى و خوى و خيم سركردگان و رئيسان در كتاب مقدس آمدهنمايان مىسازند مانند اسحق«او را گله گوسفندان و مواشى گاوان و غلامان كثير بود»(سفرپيدايش،باب ٢۴ ،آيه 14). رفتارها و چهرهاش مانند يعقوب«مرد سادهدل و چادرنشين»همانجا باب 25،آيه 27 است.هرچند نزديك نود سال دارد مظهر سلامت و جديت وسختكوشى است با ريشى يكپارچه سپيد و جامهاى كه به سختى از تنپوش چوپانانش بهتراست اما آوازهء توانگريش بسيار فراگير است گفته شده است كه سالانه 700«خروار» (نزديك ۵٠٠ / ٠٠٠ پوند)غله مىكارد. ونژادى ازاسبان پرتوان را كه در سراسر ايران بلند آوازهاند پرورش مىدهد. وى يكى از كهن سالترين مردم ايران است كه «ريشسفيد» آذرآبادگان خوانده مىشود
پس از بازديد ايلچى از او و انجام گرفتن آيين دادوستد ارمغانها،در سىام اكتبر سفرخود را دنبال كرديم.و در روستاى موردى در هشت ميلى مراغه چادر زديم.در چهار ميلىاردوگاه خود به سوى راست پيچيديم تا غارى را كه به گفتهء احمد خان يكى از شگفتىهاىبزرگ طبيعت است ببينيم.از ميان كوههاى بلند وحشى و شگفتانگيز گذشتيم و بهرودخانهاى كه در ته درهاى ژرف بود رسيديم.در اينجا از اسبان پياده شديم از سربالايىبسيار دشوار كوه بالا رفتيم.غار در ستيغ كوه بود.راهنماى ايلنشين ما كه مهماندارمان درميان راه او را از رفتن به شهر بازداشته و آورده بود تا بلد ما باشد به آسانى و چابكى بسيار ازكوه بالا مىرفت.اما ما به سختى ده يارد پيش رفته به زمين افتاده نفس تازه مىكرديم.چون بهغار رسيديم آن را بسيار فراخ يافتيم.چنانكه براى زمان جنگ و آشوب پناهگاهى بسيارخوب به شمار مىرفت.اما در هيچ جاى غار نشانهاى از دستكارى آدميزاد نيافتيم.در كوهروبهرو گلهاى از بزان كوهى را ديديم،در كنار رودخانه جاى پاى شيرى بر زمين نقشبسته بود.همچنانكه اين راه خستهكننده را به سوى پايين كوه همى رفتيم،از سياه چادرهاىگوشهء پرت كوه دو مرد نزد ما آمده از ايلچى خواستند براى خوردن صبحانه به چادرهايشانبرود.ولى چون براى رسيدن به منزلگاه خود شتاب داشتيم،از پذيرش مهماننوازى آنهاپوزش خواستيم.رودخانهاى كه از سهند سرچشمه گرفته به درياچه شاهى مىريزد از كنار موردى مىگذردو موردى چاى نام دارد.
روز ديگر با گذشتن از زمينهاى اندك پست و بلند و اندك هموار تپههاى پيرامون مراغه به بلقآباد رسيديم.اين سرزمين بسيار بلند و خاك سياهگل حاصلخيزش مانند خاك گلداناست.كشاورزى آن برخلاف زمينهاى پست كه آبيارى دستى مىخواهد،ديمى است.بيشترسرزمين پهناور خلخال به همين شيوه ديم كشتكارى شده محصول فراوان مىدهد.ايرانيانميان كشت ديم كه با آب باران و طبيعى است،و كشاورزى به كمك آببندها و جوىهاسخت فرق مىگذارند.البته كشت ديم را با ارزشتر مىشمارند.
سعید ستارنژاد دانش آموخته کارشناسی باستان شناسی از دانشگاه سراسری محقق اردبیلی