بيوك‌آقا شكوري مراغه‌اي

 
بيوك‌آقا شكوري مراغه‌اي
 
همه چيز درباره بيوك‌آقا شكوري مراغه‌اي به افسانه مي‌ماند. محلي‌ها «دلي بويا» (بيوك‌آقاي ديوانه) مي‌خوانندش و گويا از قديم هم به همين نام معروف بوده ‌است. روايت‌هاي متعدد و متناقضي از زندگي او وجود داشت. اما مسافران اتوبوسي كه از تهران به سمت مراغه مي‌رفتند روايت خاصي را شنيده بودند. مجيد درخشاني، پيمان سلطاني و جواد بطحايي به همراه جمعي از نوازندگان برتر جوان موسيقي سنتي همراه با يك گروه مستندساز در حالي كه يادداشت و هديه‌اي از محمدرضا شجريان را براي بيوك‌آقاهمراه داشتند براي ديدار اين مرد و شايد كشف افسانه او به راه افتادند.

او در كودكي پدرش را از دست مي‌دهد و مادرش با مردي ازدواج مي‌كند كه تار مي‌نواخته است و او نواختن را از آنجا مي‌داند. در جواني نيز همسر و فرزندش را از دست داده است. چند سال پيش بعد از آنكه مستندي از او ساخته مي‌شود چند نفر از اهالي مراغه به سراغش رفته‌اند و كمكش مي‌كنند. الان هم در هتل بزرگ مراغه ساكن است. مابقي چيزها هم بيشتر شبيه افسانه بود تا واقعيت. اينكه او هيچ چيز از گذشته‌اش به جز داستان يادگرفتن تار را به ياد نمي‌آورد حتي تاريخ تولدش را. اينكه سال‌ها در كوه‌ها سرگردان بوده ‌است و كسي از احوالش خبري نداشته و داستان‌هاي ديگري كه شنيده‌ بوديم. پس از رفتن بيوك‌آقااز آن خانه هم پرس و جوها در مورد او از محلي‌ها شروع شد. باز هم كسي چيز زيادي نمي‌دانست و همين افسانه‌ها بازگو شدند. اما در نهايت پاسخ‌هاي يك زن و شوهر مراغه‌اي ما را به داستان زندگي او نزديك‌تر كرد. اين مرد و زن گفتند كه بيوك‌آقا‌شناسنامه دارد و در آن سال 1312 به عنوان سال تولدش آمده ‌است. در‌ شناسنامه او نام زن و فرزندش هم ديده مي‌شود كه البته هر دو فوت كرده‌اند. گويا او خواهري هم دارد كه در تهران زندگي مي‌كند. سال‌ها پيش نوازندگي تار را از ناپدري‌اش آموخته ‌است. روزي به تهران مي‌آيد تا براي ناپدري‌اش ساز بخرد. در آنجا اتفاقي با زنده‌ياد لطف‌الله مجد آشنا مي‌شود. چند هفته‌اي را در منزل او مهمان بوده و چيزهايي در مورد تارنوازي از او آموخته است. سال‌ها در مراغه زندگي مي‌كرده‌ و در مجالس شادي مردم تار مي‌نواخته است. گويا از اين راه درآمد خوبي هم داشته ‌است

اخلاق شخصي بيوك‌آقا در بذل و بخشش اموالش باعث شده چيزي از آن پول‌ها برايش باقي نماند. در اوايل ميانسالي بيوك‌آقا براي مدتي چند روزي ديگر در شهر ديده نمي‌شود. بعد از چند روز او را مي‌بينند كه با لباسي مشكي بر تن به شهر بازمي‌گردد. كسي هرگز ماجراي آن روز را نمي‌فهمد و گويا خود او هم هرگز سخني درباره آن ماجرا نگفته است. بعد از اين بيوك‌آقا چند سالي ديگر ساز نمي‌زند و گويا آواره خيابان‌ها بوده‌ است. در دخمه‌اي زندگي مي‌كرده و تنها دوستش يك سازنده تار در مراغه بوده ‌است. از او يكي دو نوحه نيز نقل قول شده ‌است كه مداحان محلي مي‌خوانند.

در سال 1372 عليرضا انصاريان مستندي از بيوك‌آقا مي‌سازد با نام زخمه بر زخم. اين مستند اولين بار نام بيوك‌آقا را در خارج از شهر مراغه مطرح مي‌كند. در اين مستند بخش‌هايي از زندگي بيوك‌آقا يا همان «دلي بويا» را نشان مي‌دهد كه او در دخمه‌اش زندگي مي‌كند و از همه دنيا بريده ‌است. پخش دوباره اين فيلم در شبكه آرته فرانسه يك بار ديگر توجه‌ها را به بيوك‌آقا جلب كرد.

چند سال پیش مجيد درخشاني به همراه همايون شجريان به مراغه و ديدن او مي‌روند. همين مقدمه سفر بعدي را هم فراهم مي‌كند كه اين بار جمع بزرگ‌تري به ديدار اين نوازنده گمنام مراغه‌اي بروند. آنچه پيداست، اين است كه بيوك‌آقا اهل توجه به مسائل مالي نيست، در حال خودش است و زياد به بيرون توجهي ندارد، با دمپايي و پيژامه همه جا مي‌رود و حتي حضور اساتيد موسيقي كشور هم باعث نمي‌شود لباس ديگري بر تن كند. در هتل بزرگ مراغه محل سكونتش هم دوست ندارد روي تخت بخوابد و رختخوابش را كف اتاق و روي زمين مي‌اندازند. مي‌گويند هزينه كل زندگي‌اش ماهي 80 هزار تومان است. اما براي تامين همين 80 هزار تومان هم مشكلات فراواني دارد.

شايد اگر كمك‌هاي هنرمندان مراغه‌اي نبود و مدیریت هتل حاضر نمي‌شد به ایشان اتاقي بدهند بيوك‌آقا در يكي از شب‌هاي سرد آذربايجان در سكوت و تنهايي از سرما رفته بود. انگيزه بازديد بزرگان و جوانان موسيقي در كنار او شايد بيش از آنكه لذت شنيدن سازش باشد دغدغه‌اي صنفي براي حمايت از يك هنرمند گمنام است؛ هنرمندي كه شايد اگر در مجاري رسمي افتاده بود امروز وضع ديگري داشت. هنرمندي كه در گوشه‌اي و بدون هيچ حمايت رسمي سال‌ها زندگي كرده بود. اما بيوك‌آقاتنها يكي از اين‌گونه نوازندگان است. شايد او خوش‌اقبال بود كه روزي مستندي از او ساخته شد و كمك‌هاي اندكي به او مي‌شود. اما بي‌شك بسياري همچون او در گوشه و كنار اين كشور هستند كه هيچ‌گاه چنين فرصتي را نيافته‌اند؛ كساني كه به جز نواختن كار ديگري ندارند. اينها كه امروز ديگر تواني و مجالي براي نواختن و ارتزاق از راه آن ندارند، چگونه روزگار مي‌گذرانند. آن هم در جايي كه نه خبري از نهادهاي حامي هنرمندان هست و هنرمندان موسيقي‌اش از مشهور و گمنام، از تهراني و شهرستاني حتي از داشتن بيمه هم محرومند. كسي نه حالي ازشان مي‌پرسد و نه عشق‌شان و هنرشان مورد توجه كسي است. اينها راويان احساسي‌ترين نغمات موسيقي ايراني‌اند؛ نواهايي كه بي‌دغدغه نت و هارموني از اعماق جان مي‌آيد و سينه به سينه منتقل شده ‌است. با از دست رفتن بيوك‌آقاهاي شهرهاي كوچك و بزرگ اين كشور اين سرمايه‌ها نيز از دست خواهند رفت و اين نغمه‌ها خاموش خواهند شد.
 
منبع :سایت هتل بزرگ مراغه
 
با نهایت تاسف بیوک آقا در روز شنبه مورخه  1392/10/27 در بیمارستان امیرالمومنین مراغه به رحمت ایزدی پیوست (روحش شاد و روانش گرامی ) ودر مورخه 1392/10/30 در یک تشیع جنازه با شکوه و کم نظیر توسط هنرمندان و هنردوستان در قطعه هنرمندان مراغه  به خاک سپرده شد.
 

 


.
.










ارسال نظر

نام:*
ايميل:
متن نظر:
کد امنيتی: *
عکس خوانده نمی شود